فرهنگهاي عربي
فرهنگهاي عربي. زبان عربي، زبان اسلام است، بههمين دليل مسلمانان در مسائل صرفي و نحوي و لغوي آن بسيار كار كردهاند. سابقه اين تلاشها به قرن اول هجري بازميگردد. گردآوري و تدوين صورت لغات در زبان عربي، در قرن يكم با انگيزه پرهيز از خطا در كلام (اعم از معناشناختي يا صرفي و نحوي) انجام ميشد، زيرا بهدنبال فتوحات مسلمانان و رواج اسلام در خارج از شبه جزيره عربستان، زبان عربي به ميان مردمان غيرعربي زبان منتقل شد و بهكارگيري غلط آن شيوع يافت. زبانشناسان، يا به اصطلاح عربي، لغويون عربي براي رفع اين خطاها كوشيدند و نخستين واژهنامهها را آفريدند. اينان در فاصله قرن دوم و چهارم حتي از سرزمينهاي خود به شبه جزيره عربستان (جزيرهالعرب) سفر ميكردند و نزد اعراب باديهنشين ميماندند و نحوه اداي كلمات و معاني را از آنها ميپرسيدند و ضبط و ثبت ميكردند. از اينرو، فرهنگهاي باقيمانده از قرن دوم عمدتآ حاوي واژههاي نادر و يا مورد اختلاف (در اصطلاح "نوادر") هستند و نه همه واژهها. ابن نديم (قرن 4) در الفهرست 40 كتاب لغت نوادر را برميشمارد كه اغلب از بين رفتهاند. از ميان آثار بهجا مانده ميتوان به نوادر اللغات از انصاري و تهذيبالالفاظ از يعقوب بن اسحاق ابن السّكيت (186-246ق.) نام برد. حاصل ديگر همنشيني با اهل باديه (قبايل عرب بياباننشين شبه جزيره عربستان) در اين دوران، تأليف فهرستهايي از لغات بود كه شهرنشينان غيرعرب درباره تلفظ و نحوه كاربرد آنها اختلاف داشتند. مانند الفصيح گردآورده ابوالعباس احمد بن يحيي، لغوي مشهور.
سواي كتابهاي فوق، در اين دوران فرهنگهاي موضوعي نيز براي زبان عربي تأليف شدند. مانند تأليفات محمدعبدالملك بن قريب اصمعي (122-216؟ق.) بهنامهاي كتاب الخيل (اسبان)، كتاب النبات (گياهان)، و كتاب المَطَر (باران). دسته ديگري از فرهنگهاي غيرعمومي "كتب اضداد" بودند نظير كتابالقلب و الابدال.نوع ديگر فرهنگهاي خاص، فهرستهاي واژههاي دشوار قرآن بود كه "غريب القرآن" خوانده ميشدند. بهدنبال آن، فرهنگهاي عمومي زبان عربي تأليف شدند (:6 175). تأليف فرهنگهاي عمومي زبان عربي نيز از قرن دوم شروع شد، ولي نمونههاي قرن دوم جامعيت ندارند. قديميترين آنها كه شناخته شده است، كتاب العين از خليل بن احمد فراهيدي (100-175؟ق.) است (:1 4-5). وي از اديبان و لغتشناسان[1] بنام عصر و از پيشوايان مكتب زبانشناسي موسوم به مكتب بصره بود كه در تقابل با مكتب كوفه قرار داشت. او مبتكر علم عروض (وزن شعر كلاسيك عربي و فارسي و برخي زبانهاي رايج در ميان مسلمانان) است. خليل بن احمد كتاب العين را به ترتيب صوتي / آوايي تنظيم كرد؛ يعني ابتدا واژههايي را آورد، كه حرف اول آنها از حروف حلقي (حروفي كه آواي آنها در حلق توليد ميشود) بودند و در انتها واژههاي شَفَوي يا لبي (حروفي كه آواي آنها را لب توليد ميكند) ميآمدند. بدين ترتيب، در كتاب العين بهجاي ترتيب آ ـ ي، ترتيب آمدن واژهها بدينگونه است: ع ح ه خ غ ق ك ج ش ص ض س ر ط د ت ظ ذ ث ز ل ن ف و الف ي (:2 164-165). اين كار نوآوري او بود. شهرت كتاب العين نيز به خاطر شروع آن با حرف عين است (:4 176-178). غير از او، ازهري هروي (متوفي 282ق.) صاحب كتابتهذيباللغه نيز از اين روش بهره برده است. كتاب تهذيباللغه بهرغم ارزش آن، به خاطر نحوه تنظيم مدخلها زياد مورد استفاده قرار نگرفته است. پس از او ابن دريد (متوفي 321ق.) با كتاب جمهرهاللغه و كتابهاي لغت موضوعي فراوان شهرت دارد.
در قرن چهارم، ابونصر جوهري (- 393ق.) در نيشابور فرهنگ موسوم به صحاح را تدوين كرد كه نام كامل آن تاجاللغه و صحاح العربيه است. اين فرهنگ در قرن چهارم و قرنهاي بعد معروفترين اثر از نوع خود بود و 4000 مدخل داشت. ترتيب اين كتاب الفبايي است، اما برحسب حرف آخر و سپس حرف نخستِ شكل مجرد / يا ريشه كلمه آمده است. صحاح 28 باب و هر باب 28 فصل دارد. مثلا براي يافتن واژه "مكتوب" بايد از شكل ثلاثي مجرد آن، يعني كَتَبَ آغاز كرد؛ و براي يافتن كَتَبَ نيز بايد به باب "ب" فصل "ك" مراجعه كرد (:1 57، 61-62).
از عصر جوهري (قرن 4ق.) تا قرن 14ق. تقريبآ تمام فرهنگهاي عربي به همين ترتيب تنظيم ميشدند. سبب آن نيز اشتقاقي بودن زبان عربي است كه در آن زايش مفاهيم جديد با افزودن حروف به سر و يا ميانه ريشه صورت ميگيرد (برخلاف زبانهاي پيوندي نظير فارسي و انگليسي كه در آنها با چسباندن دو كلمه يا پيشوند و پسوند زايش مفاهيم جديد بهدست ميآيد). بهطور مثال، از ريشه كَتَبَ مفاهيم كاتب، مكتوب، مكاتبه، استكتاب، و كتابه مشتق ميشوند. اما به پايان ريشه چيزي اضافه نميشود (ه را در آخر مكاتبه و كتابه در نظر نگيريد، زيرا تلفظ نميشود). لسانالعرب با 000,80 مدخل تأليف ابن منظور (630-711ق.) و قاموس المحيط[2] فيروزآبادي (729-817 ق.)، با 000,60 ماده كه دو فرهنگ مفصل و مهم كهن عربي هستند نيز به همين ترتيب تنظيم شدهاند. لسانالعرب بزرگترين فرهنگ زبان عربي است. مفصلتر بودن آن به سبب داشتن توضيحات تاريخي و شواهد شعري و نامهاي خاص جغرافيايي و تاريخي است.
قاموسالمحيط فيروزآبادي بر اساس صحاح، ولي با انتقاد از آن نوشته و 4 مرتبه به فارسي ترجمه شده است؛ دو بار در سده 11، يكبار در 12 و براي بار چهارم با عنوان منتهيالارب در سده 13 به فارسي ترجمه شد.
پس از انتشار قاموس فيروزآبادي همه به آن روآوردند و كتابهاي ديگر، حتي صحاح جوهري متروك شدند. بسياري خاورشناسان نيز بنيان تأليفات لغوي خود را در زبان عربي بر اساس قاموس فيروزآبادي نهادند (:5 ج 2، ص 1991). قاموسالمحيط چنان مشهور و اثرگذار شد كه كلمه نخست نام آن، بعدآ به معناي فرهنگ در زبان عربي بهكار رفت.
استثنا در اين دوران، از نظر نحوه تنظيم مدخلها، اساس البلاغه زمخشري (467-538ق.) است كه تنظيم آن برحسب حروف اول ريشه كلمه است(91:1). صراحاللغه بهقلم محمد بن عمر قرَشي (قرن 7ق.) ترجمه فارسي اساس البلاغه است.
تاجالعروس في شرح قاموس را سيدمرتضي زبيدي (قرن 12)، چنانكه از عنوانش برميآيد، در توضيح اثر فيروزآبادي تأليف كرده و بر آن نامهاي خاص تاريخي و جغرافيايي را نيز افزوده است (:3 195). پس از زبيدي فرهنگ عربي بزرگي نوشته نشده است.
از نيمه دوم قرن 19/14ق. روشهاي جديد، بهويژه در لبنان توسط مسيحيان ماروني، در تدوين فرهنگهاي عربي بهكار رفت. يكي از مدرسان مدارس كاتوليك بهنام بطرس بستاني (1819-1883)، سواي دايرهالمعارف ناتمام خود، فرهنگي در دو جلد بهنام محيط المحيط (1867-)1870 تأليف كرد كه به زيبايي و با سليقه بسيار چاپ شده است. اساس اثر بستاني كتاب قاموس المحيط فيروزآبادي است؛ ترتيب آن الفبايي است و مثل ساير فرهنگهاي عربي ريشه (شكل مجرد) واژهها مدخل قرار گرفتهاند.
از ديگر فرهنگهاي جديد اقربالموارد (بيروت، -1889 1893) تأليف سعيد الخوري الشَرتوني (1849-1912) از مسيحيان يسوعي (ژزوئيت) لبنان است كه در سه جلد متن و سه جلد استدراكات موجود است.
رايجترين فرهنگ عمومي جديد عربي، المنجد (بيروت، 1908) تأليف لويس معلوف (1867-1946) است كه در ايران و كشورهاي همجوار رواج فراوان يافت و دهها بار چاپ شده است. بعدها بر آن اَعلام هم افزودند. اما اَعلام آن پراشكال است و كمبود بسيار دارد. فرهنگ معاصر خوب و پرطرفدار ديگر المعجم الوسيط (قاهره، 1960) است. آن را مجمعاللغه العربيه (فرهنگستان زبان عربي) مصر تدارك كرده است (معجم به معني رفع ابهام شده است).
براي زبان عربي از ديرباز، بهسبب آنكه زبان ديني مسلمانان است، فرهنگهاي دو زبانه فراوان تأليف شده است. فرهنگهاي عربي به فارسي دسته پر شماري از اين فرهنگها هستند. فهرست مبسوطي از فرهنگهاي عربي به فارسي را ميتوان در جلد سوم فهرست نسخههاي خطي فارسي تأليف احمد منزوي يافت. يكي از آخرين فرهنگهاي عربي به فارسي ترجمه لاروس توسط حميد طبيبيان در 1378 منتشر شده است. اين فرهنگ بهصورت الفبايي ساده تنظيم شده و مدخلهاي آن منحصر به ريشه كلمات نيست، بلكه هر واژه به انواع اشكال صرفي آن در جاي خود آمده است. از اينرو، استفاده از آن براي ناآشنايان به ريشه واژههاي عربي آسانتر است.
تدوين فرهنگهاي دو زبانه عربي براي زبانهاي اروپايي نيز از نيمه دوم قرن 19 رواج بيشتر يافته است. فرهنگ انگليسي به عربي و عربي به انگليسي موسوم به القاموس العصري (نخستين چاپ قاهره، 1913) تأليف الياس آنطون الياس (1877-1952)؛ و المورد (بيروت، 1967)، و قاموس انكليزي ـ عربي تأليف منيرالبعلبكي محبوبترين و پر استفادهترينها هستند. الفرائد الدرّيه، معجم عربي ـ فرنسي (بيروت، 1889) تأليف كشيش فرانسوي ژان باتيست بيلو (1822-1904)؛ و القاموس الفرنسي عربي (چاپ نخست بيروت، ويرايش دوم، 1952)، نيز دو فرهنگ معروف براي زبان فرانسوي هستند. نظر به اهميت زبان عربي در جهان امروز، براي ساير زبانهاي اروپايي و بسياري زبانهاي آسيايي نيز فرهنگهاي دو زبانه بسياري از قرن نوزدهم تأليف شده است.
مآخذ: )1 رواي، صلاح. لغتنامهنويسي در زبان عربي. ترجمه و تلخيص حسن دادخواه تهراني. اهواز: دانشگاه شهيد چمران، 1380؛ )2 سلطانالقرائي، صادق. مرجعشناسي فارسي و عربي. تهران: دردانه، 1383؛ )3 سلطاني، سلطانعلي. "تدوين لغت تازي بهوسيله ايرانيان: شرح حال فيروزآبادي، لغتشناس مشهور ايران". در مقدمه لغتنامه دهخدا. تهران: دانشگاه تهران، 1373، ص 185-200؛ )4 شهيدي، جعفر. "بحثي درباره كتابالعين و مؤلف آن". در مقدمه لغتنامه دهخدا. تهران: دانشگاه تهران، 1373، ص 176-184؛ 5) "قاموس يا القاموسالمحيط". دايرهالمعارف فارسي ]مصاحب[. ج 2، ص 1991؛ 6) نفيسي، سعيد."تاريخ اجمالي لغتنويسي در زبان عربي". در مقدمه لغتنامه دهخدا. تهران: دانشگاه تهران، 1373، ص .175
ابراهيم افشار