ایمیلی از طرف یکی از دوستان برای من ارسال شد که داستان زیر در آن نوشته شده بود. بازنشر آن شاید خالی از لطف نباشد:

« جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده  بودند. مردی وارد مسجد شد و درفرصتی مناسب  پرسید: ـ یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است  یا ثروت؟ علی در پاسخ گفت: علم  بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال  وثروت میراث قارون و فرعون و هامان وشداد. مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود،  سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد  و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله  پرسید: ـ اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم  بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت:بپرس! مرد  که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:-علم بهتر  است یا ثروت؟ علی فرمود: علم  بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی  مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده  بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست. در همین حال سومین نفر وارد شد، او  نیز همان سؤال را تکرار کرد،و امام در  پاسخش فرمود: علم  بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان  بسیاری است،ولی برای ثروتمند دشمنان  بسیار! هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که  چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که  کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو  گذاشت و پرسید: ـ یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم  بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم  می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را  به دیگران بیاموزی برآن افزوده می‌شود. نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل  وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر  ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان  سؤال را تکرار کرد. حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند علم  بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند  را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند  به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند. با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت،  مردم با تعجب او را نگاه کردند. یکی از  میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد  بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که  صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد،  آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای  بلندی شروع به سخن کرد: ـ یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم  بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد،  اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود  ندارد. مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم  افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال  را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به  حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته  می‌شد. در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش  از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد  شده بود و در میان جمعیت نشسته بود،  پرسید: ـ یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ امام دستش را به علامت سکوت بالا برد  و فرمودند علم  بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه  می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد،  پوسیده نخواهد شد. مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش  نشست؛ آنگاه آهسته رو به دوستانش کرد و  گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر  علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او  بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا  بیش از این مضحکه مردم نشده‌ایم، به  دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این  چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد،  آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به  مقصود خود می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر  نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً  آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم  شده‌ایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید!  مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف  گفته‌های پیامبر را به مردم ثابت کنیم. در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و  سؤال دوستانش را پرسید، که امام در پاسخش فرمود علم  بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط تا هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم  در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان  است. سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی  نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده  شده بودند که… نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت  و حیرت مردم پرسید: ـ یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت،  فرمود: علم  بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل  می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب  انسان می‌شود. نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در  دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر  را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست  کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در  دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت.  مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی  بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این  هنگام مرد پرسید: ـ یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با  شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: علم  بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا  آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما  صاحبان علم همواره فروتن و متواضعند فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس  را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و  بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که  آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را  شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را  از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم. »

اما روایت معتبرتر درمورد این جملات گرانبهای حضرت علی علیه السلام که در نهج البلاغه نیز چاپ شده است به شرح زیر می باشد:

« ومن كلام له(ع) لكُمَيْل بن زياد النخعي: قال كُمَيْل بن زياد: أخذ بيدي أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب(ع)، فأخرجني إلى الجبّان، فلمّا أصحر تنفّس الصّعَدَاء، ثمّ قال:يَا كُمَيْل بْن زِيَاد، إِنَّ هذهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ: النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاة، وَهَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِق، يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيح، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى رُكْن وَثِيق. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ: الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَأَنْتَ تَحْرُسُ المَالَ، وَالْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَالْعِلْمُ يَزْكُو عَلَى الاِْنْفَاقِ، وَصَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْل بْن زِيَاد، مَعْرِفَةُ الَعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الاِْنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ، وَجَمِيلَ الاُْحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَالْعِلْمُ حَاكِمٌ، وَالْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْل بْن زِياد، هَلَكَ خُزَّانُ الاَْمْوَالِ وَهُمْ أَحْيَاءٌ، وَالْعَُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ: أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ،أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. هَا إِنَّ ها هُنَا لَعِلْماً جَمّاً (وَأَشَارَ إِلى صَدره) لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً! بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُون عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلاً آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا، وَمُسْتَظْهِراً بِنِعَمَ اللهِ عَلَى عِبادِهِ، وَبِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ، أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لاَ بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لاَِوَّلِ عَارِض مِنْ شُبْهَة. أَلاَ لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ! أَوْ مَنْهُوماً بِالَّلذَّةِ، سَلِسَ الْقِيَادِ للشَّهْوَةِ، أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَالاِْدِّخَارِ، لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْء، أَقْرَبُ شَيْء شَبَهاً بِهِمَا الاَْنَعَامُ السَّائِمَةُ! كَذلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ. اللَّهُمَّ بَلَى! لاَ تَخْلُو الاَْرْضُ مِنْ قَائِم لله بِحُجَّة، إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، أوْ خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَبَيِّنَاتُهُ. وَكَمْ ذَا وَأَيْنَ أُولئِكَ؟ أُولئِكَ ـ وَاللَّهِ ـ الاَْقَلُّونَ عَدَداً، وَالاَْعْظَمُونَ قَدْراً، يَحْفَظُ اللهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَبَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ، وَيَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ، هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ، وَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ، وَاسْتَلاَنُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، وَأَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَصَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَان أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْـمَحَلِّ الاَْعْلَى، أُولئِكَ خُلَفَاءُ اللهِ فِي أَرْضِهِ، وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ، آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ!انْصَرِفْ إذَا شِئْتَ.   ( نهج‏البلاغه، حكمت 147. )

ترجمه : (كميل بن زياد مى گويد: امام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه برد، آنگاه آه پْر دردى كشيد و فرمود )اى كميل بن زياد ! اين قلب ها بسان ظرفهايى هستند ، كه بهترين آن ها ، فراگيرترين آن هاست، پس آنچه را مى گويم نگاهدار: مردم سه دسته اند ، دانشمند الهى ، و آموزنده اى بر راه رستگارى ، و انسان های پست و بی ثبات و طوفان و هميشه سرگردان،كه به دنبال هر سر و صدايى مى روند. و با وزش هر بادى حركت مى كنند؛ نه از روشنايى دانش نور گرفتند،و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند.اى كميل: دانش بهتر از مال است . زيرا علم ، نگهبان تو است ، ولى تو بايد از مال خويش نگهدارى كني؛ مال با بخشيدن كم مى شود اما علم با بخشش فزونى گيرد؛ومقام وشخصيتى كه با مال به دست آمده بانابودى مال،نابود مى گردد.اى كميل بن زياد! شناخت علم راستين(علم الهى)آيينى است كه با آن پاداش داده مى شود و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مى كند،وپس ازمرگ،نام نيكو به يادگار گذارد. دانش،فرمانروا؛ومال،فرمانبراست.اى كميل!ثروت اندوزانِ[بى تقوا]، مرده اى به ظاهر زنده اند، اما دانشمندان تا دنيا بر قرار است زنده اند، بدن هايشان گرچه در زمين پنهان اما ياد آنان در دل ها هميشه زنده است.بدان كه در اينجا (اشاره به سينه مبارك كرد) دانش فراوانى انباشته است، اى كاش كسانى را مى يافتم كه مى توانستند آن را بياموزند ؟ آرى تيزهوشانى مى يابم اما مورد اعتماد نمى باشند.دين را وسيله دنيا قرار داده،و با نعمت هاى خدا بر بندگان،و با برهان هاى الهى بردوستان خدا فخر مى فروشند.يا گروهى كه تسليم حاملان حق مى باشند اما ژرف انيشيِ لازم را درشناخت حقيقت ندارند،كه با اولين شبهه اى، شك و ترديد در دلشان ريشه مى زند؛پس نه آنها، و نه اينها،سزاوار آموختن دانش هاى فراوان من نمى باشند.يا فردديگرى كه سخت درپى لذت بوده،و اختيارخودرابه شهوت داده است،ياآن كه درثروت اندوزى حرص ميورزد، هيچ كدام از آنان نمى توانندازدين پاسدارى كنند،و بيشتربه چهارپايان چرنده شباهت دارند، و چنين است كه دانش بامرگ دارندگان دانش مى ميرد.آرى ! خداوندا! زمين هيچ گاه از حجت الهى خالى نيست، كه براى خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده، يا بيمناك و پنهان ، تا حجت خدا باطل نشود ، و نشانه هايش از ميان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند ! كه تعدادشان اندك ولى نزد خدا بزرگ مقدارند،كه خدا به وسيله آنان حجت ها و نشان هاى خود را نگاه مى دارد، تا به كسانى كه همانندشان هستند بسپارد،و در دلهاى آن بكارد،آنان كه دانش،نور حقيقت بينى را بر قلبشان تابيده ،و روح يقين را در يافته اند، كه آنچه را خوشگذران ها دشوار مى شمارند،آسان گرفتند،وآن چه كه ناآگاهان از آن هراس داشتند أنس گرفتند . در دنيا با بدن هايى زندگى مى كنند،كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است،آنان جانشينان خدا در زمين، ودعوت كنندگان مردم به دين خدايند.آه، آه، چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم! كميل! هرگاه خواستى بازگرد.

برخی از نکات بلاغی حکمت:

 1- علم معانی:

این حکمت از 68جمله تشکیل شده است که 11 جمله انشائی و بقیه ی جملات خبری می باشند؛ جمله دوم طلبی می باشد زیرا در آن ادات تأکيد إنّ وجود دارد. غرض از این حکمت فائده خبر، ارشاد و تأدیب مخاطب و تحریک همت وی به علم آموزی و تعظیم و بزرگداشت حجت های خداوند می باشد.در عبارت « به یکسب الإنسان ... » قصر صفت بر موصوف از طریق تقدیم ما حقه التأخیر صورت گرفته است.در عبارت « الناس ثلاثة » و ما بعد آن اطناب از نوع بیان بعد الإبهام وجود دارد.همچنانکه در این عبارت و عبارت «أقول لك... الناس ثلاثة» «ناعق ..يميلون» و « ريح ...لم يستضيئوا» شبه کمال اتصال وجود دارد و وصل به واو صورت نگرفته است.

2- بیان : 

در جمله «العلم يحرسك» استعاره مکنیه وجود دارد زیرا علم به انسان یا نگهبانی تشبیه شده است که از چیزی یا کسی محافظت می کند. سپس ادات ، وجه و مشبه به حذف شده اند و مشبه به همراه یکی از لوازم مشبه به (يحرسك) باقی مانده است. 

(قسمت اخیر برگرفته از پایان نامه دوره ی کارشناسی ارشد حقیر با عنوان: بررسی برخی از صنایع بلاغی (معانی و بیان) حکمت های نهج البلاغه، 1387، دانشگاه تهران)

امید است که ما از پیروان راستین آن حضرت باشیم و رفتار و کردار ما قبل از گفتارمان گواه بر این مطلب باشد.